English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8915 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ineligibility U فقدان شرایط لازم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
qualifications U شرایط لازم
necessary conditions U شرایط لازم
makings U شرایط لازم
requirements U شرایط لازم
unqualified U فاقد شرایط لازم
ineligible U فاقد شرایط لازم
qualified U دارای شرایط لازم
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
atony U فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonicity U فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonia U فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
unqulified U فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
bindings U لازم الاجرا لازم
binding U لازم الاجرا لازم
forfeiting U فقدان
absence U فقدان
loss U فقدان
lacks U فقدان
forfeits U فقدان
forfeited U فقدان
forfeit U فقدان
lack U فقدان
deficiencies U فقدان
lacked U فقدان
deficiency U فقدان
absences U فقدان
forfeiture U فقدان
apyrexy U فقدان تب
inattention U فقدان توجه
loss of accuracy U فقدان دقت
loss of claim U فقدان غرامت
lacking U فقدان کمبود
insanitation U فقدان بهداشت
incapacity U فقدان اهلیت
deprivation U فقدان انعزال
deprivations U فقدان انعزال
akinesthesia U فقدان حس حرکت
amenorrhea U فقدان قاعدگی
analgesia U فقدان حس درد
hypoprosessis U فقدان توجه
lack of incentive U فقدان انگیزه
lack U فقدان کسری
anosmia U فقدان حس شامه
hypoprosexia U فقدان توجه
incoordination U فقدان هم اهنگی
acathexis U فقدان نیروگذاری
lacks U فقدان کسری
absence of intention U فقدان قصد
lacked U فقدان کسری
interdiction U فقدان اهلیت محجوریت
achroma U فقدان رنگ دانه
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
anhedonia U فقدان احساس لذت
achromia U فقدان رنگ دانه
acrotism U فقدان ضربان یا تپش
ahedonia U فقدان احساس لذت
inclemency U بی اعتدالی فقدان ملایمت
evanescence U فقدان تدریجی ناپایداری
anandria U فقدان ویژگیهای نرینگی
inhospitality U فقدان مهمان نوازی
anorgasmia U فقدان اوج جنسی
inconsequence U فقدان ارتباط منطقی
aniconia U فقدان تصویر ذهنی
wanted U کسر داشتن فقدان
want U کسر داشتن فقدان
anorgasmy U فقدان اوج جنسی
acheilia U فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
colourblindness U فقدان قوه تشخیص رنگ
achlorhydria U فقدان اسید کلریدریک درشیرهء معده
anuresis U فقدان قدرت دفع ادرار شاش بند
count out of the house U مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
miss U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
aphonia U فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
misses U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
hydrogen embrittleness U فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
paranoia U جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
anoxia U فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
termed U شرایط
conditions U شرایط
terms U شرایط
terming U شرایط
the conditions U شرایط ان
term U شرایط
equilibrium conditions U شرایط تعادل
actude conditions U شرایط حاد
implied terms U شرایط تلویحی
implied terms U شرایط ضمنی
eligible U واجد شرایط
boundary conditions U شرایط مرزی
qualifies U واجد شرایط
qulifications U واجد شرایط
average conditions U شرایط عادی
initial condition U شرایط اولیه
average conditions U شرایط متوسط
conditions of contract U شرایط قرارداد
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
qualify U واجد شرایط
fair play U شرایط برابر
boundary conditions U شرایط حدی
condition of readiness U شرایط امادگی
ambient conditions U شرایط محیطی
requirements of the credit U شرایط اعتبار
final cinditions U شرایط فینال
final cinditions U شرایط پایانی
delivery terms U شرایط تحویل
dis qualified U فاقد شرایط
existing circumstances U شرایط موجود
bona fide U واجد شرایط
conditions of purchase U شرایط خرید
credit terms U شرایط اعتبار
actude conditions U شرایط شدید
adverse factors U شرایط نامساعد
admission requirements U شرایط پذیرش
given conditions U شرایط معلوم
given conditions U شرایط معینه
conditions U شرایط اوضاع
conference terms U شرایط کنفرانس
emergency conditions U شرایط اضطراری
plateaux U شرایط پایا
terms of trade U شرایط مبادله
terms of trade U شرایط معامله
terms of payment U شرایط پرداخت
usual conditions U شرایط معمول
sufficient conditions U شرایط کافی
disadvantage U شرایط نامساعد
disadvantages U شرایط نامساعد
suitable conditions U شرایط مناسب
standard conditions U شرایط متعارفی
standard condition U شرایط استاندارد
stability conditions U شرایط ثبات
tropical condition U شرایط گرمسیری
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
plateaus U شرایط پایا
qualification U وضعیت شرایط
qualification U واجد شرایط
plateau U شرایط پایا
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
tight spot <idiom> U شرایط سخت
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
ball games U شرایط وضعیت
ball game U شرایط وضعیت
working conditions U شرایط کار
conditions of use U شرایط کاربرد
spring conditions U شرایط بهاری
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
competition conditions U شرایط رقابت
marginal conditions U شرایط نهائی
present conditions U شرایط فعلی
payment terms U شرایط پرداخت
mutual terms U شرایط متقابل
qualified U واجد شرایط
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
qalified U واجد شرایط
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
competitive conditions U شرایط رقابت
shipping terms U شرایط حمل
terms and conditions U ضوابط و شرایط
settlement terms U شرایط تسویه
settlement terms U شرایط پرداخت
terms of shipment U شرایط حمل
second order conditions U شرایط ثانوی
light conditions U شرایط نور
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
quantifying U واجد شرایط شدن
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
qualify for U واجد شرایط بودن
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
meets U مطابق شرایط بودن
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
meet U مطابق شرایط بودن
bend U شرایط خمیدگی زانویی
quantify U واجد شرایط شدن
machining requirments U شرایط براده برداری
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
eligible U واجد شرایط مطلوب
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
support conditions U شرایط تکیه گاهی
entry group U گروه واجد شرایط
Recent search history Forum search
1ما با شرایط می سازیم
2با درد بساز
2با درد بساز
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1coffee table conversation piece
2What conditions are necessary for seeds to germination?
1دلخوشیهای کوچک را در بدترین شرایط زندگی فراموش نمیکنم
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1incubation
0معنی crown در متون حقوقی چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com